رازی در فصل بهار نهفته است و آن رستاخیز طبیعت است و رازی در ماه مهر و آن رستاخیز و بازگشایی مدارس و غلبه علم بر جهل و بازكردن پنجرهها برای تابش نور. وقتی زنگها به صدا در میآیند، بزرگترها خاطراتشان زنده میشود و نو نهالان زندگی تازه را تجربه میكنند، زندگی مسالمت آمیز با دیگران را، آموختن را و دور ماندن برای ساعاتی از آغوش گرم مادر را. ماه مهر رستاخیز علم و ادب و تعلیم و تعلم است. تعلیمی و تعلمی كه در مدرسه برای نو نهالان شروع میشود و تا پایان عمر نباید از آنها دور شوند. روز اول مهر برای بعضی از فرزندان ما روز دلهره و تشویش است. كجا میروم...؟ كجا باید بنشینم...؟ چه كار باید بكنم...؟
این دوران را همه ما داشتهایم. بعضیها با گریه به مدرسه میروند، بعضیها با وعده، بعضیها با خوراكیها و شیرینیجات رنگارنگ و بعضیها هم، بدون مادر و پدر! در مدرسه نونهالان با خانم معلمها و آقا معلمها آشنا میشوند. از همان هفتههای اول نفوذ والدین در امور مدرسه بر فرزندان كم میشود. بچهها میگویند: خانوممون گفته اینجوری بنویس. آقامون گفته بلند بلند بخوان. خانوممون گفته...؟ آقامون گفته...؟ هی تكرار و هی تكرار... حرف پدرها و مادرها در امور مدرسه دیگر خیلی خریدار ندارد. بچهها كه تا قبل از مدرسه تمام دستورات را از پدرها و مادرها میگرفتند، حالا در امور درس و مشق، پدر و مادر جدیدی دارند.
بچهها از روزهای اول مدرسه نقل میكنند: دوستم امروز به من شكلات داد، اون دختره دفترچه منو پاره كرد. اون پسره حرف بد زد. امروز ورزش كردیم و.... زنگها دوباره به صدا در میآیند و در طنین این اصوات شخصیت بچهها شكل میگیرد و بچهها چه چیزهایی یاد میگیرند. همه چی نو، تازه و خاطرات اندك اندك جمع میشوند.
کتابها را که ما دانش آموزان قدیمی باز میکردیم، آقا معلم ما میخواند و ما هم میخواندیم، بلند میخواندیم.
ای نـام تو بهترین سر آغاز بینام تو، نامه کی کنم باز (نظامی)
کمتر کسی است که این یک خط شعر را بَلد نباشد. ای نام تو بهترین...
دوران بچگی دوران طلایی زندگی هر انسانی است. نه دغدغهای، نه كاری، نه قراری هیچ. یك زندگی آرام با ضمیری پاك، عاری از هرگونه ناخالصی. و.... دروغ در ضمیر این نونهالان جایگاهی ندارد و نداشت. همه چیز بر پایه صداقت و راستی و مثبت دیدن و مثبت اندیشیدن بود. ای كاش این صفا و صداقت و پاكی تا پایان عمر همراه تمامی فرزندان (آدم) باقی میماند! آنوقت دنیای ما جور دیگری میشد. همان جوری میشد كه همه ما دوست داریم. این را فطرت ما میگوید. سعی كنیم چنین دنیایی را بسازیم. چنین دنیایی را كسی بما هدیه نمیدهد، خود باید آنرا بسازیم و به فرزندانمان نیز بیاموزیم كه چنین دنیایی قشنگ است، امن است و... این دنیا را با هیچ چیز دیگری عوض نكنیم و نگذاریم تا دیگران آن را تخریب كنند. فلسفه مدرسه رفتن فقط یادگرفتن و به محفوظات اضافه كردن نیست. آموختن و بكار گرفتن است، یَعلمُون و یَعملون، اگر دقت کنیم فقط جای لام و میم عوض شده اما چقدر بین این دو فاصله است. مدرسه رفتن برای باسواد شدن و خوب شدن است. مفید واقع شدن و انسان شدن است. مدرسه محلی برای این " شدن" هاست.
باید در اول مهر منتظر باز شدن چنین مدارسی باشیم. مدارسی كه در آنها چنین شدنهایی اتفاق بیفتد. «تعلیم و تعلم» در چنین مدارسی عبادت بحساب میآید.
یاد معلمان عزیز ما بخیر، اگر دیار باقی را لبیک گفتهاند روحشان شاد و دعای آنها بدرقه راه ما. اول کتابهای قدیمیها اغلب با یک خط شعر شروع میشد و معلمان ما تاکید داشتند که ما شعر را بلند بخوانیم.
توانـا بـود هر که دانـا بـود ز دانش دل پیر برنا بود (فردوسی)
همان که بعداً غربیها گفتند: Knowledge is Power
تولد دوباره مهر بر شما دانش آموزان قدیم و دانشآموزان جدید مبارك باد.